@*بـــــــــــــــــهــــــــــــــــــتـــــــــــــــــرم*@
یک شبی مجنون نمازش را شکست
به سراغ من اگر میآیید، پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است روی شنها هم، نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح کاش غصه تموم میشد کاش گریه نمیکردم
محسن چاوشی
چمدونمو دارم می بندم
با یه طرح کهنه از دلخوشیام
باورم نمی شه باید برم َ
دیگه هیچ وقت به دیدنت نیام
تو که می شناسی منو بهم بگو
مگه می شه این همه ساده برم
با تموم جاده ها عطر تو هست
بگو باید از کدوم جاده برم
شایدم دوباره باید از همون
جاده ای که تک و تنها اومدم
تک و تنها برم و یادم بره
واسه چی دل به این جاده زدم معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ... کاش وقتی دلی گرفت به یاد قلب شکسته اش تا صبح ستاره ها را مهمان چشمانش کنیم و شقایق های عاشق را پیشکش قلب نا ارام او کاش رسم معرفت را هیچ گاه از یاد نبری کاش وقتی دلی گرفت برایش سایبانی از مهربانی بسازیم و دستانی را که بوی مهر می دهند نثارش کنیم
ای اشک ، آهسته بریز که غم زیاد است / ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است امروز کسی محرم اسرار کسی نیست / ما تجربه کردیم ، کسی یار کسی نیست . . . می دونی چرا وقتی میخوای بری تو رویا چشمهات رو میبندی؟ وقتی میخوای گریه کنی چشمهات رو میبندی؟ وقتی میخوای خدارو صدا کنی چشمهات رو میبندی؟ وقتی میخوای کسی رو ببوسی چشمهات رو میبندی؟ چون قشنگ ترین لحظات این دنیا قابل دیدن نیست
قبل از ازدواج: مرد: آره، دیگه نمیتونم بیش از این منتظر بمونم بخون به سلامتي هر چي عاشقه 1- به سلامتي سه كس : غريب ، تنها ، بي كس 2- به سلامتي گاو چون كه نگفت من ، گفت ما 3- به سلامتي كرم خاكي به خاطر خاكي بودنش 4- به سلامتي خيار به خاطر اينكه يار داره 5- به سلامتي شلغم به خاطر اينكه غم داره 6- به سلامتي كلاغ ، هر چند كه سياهه ولي عوضش يه رنگه 7- به سلامتي ديوار كه هر مرد و نامردي بهش تكيه ميكنن 8- به سلامتي شمع که تا آخرش به پات ميسوزه
بچه ها به پنج دليل دوست داشتني اند: 1_گريه مي كنند چون گريه كليد بهشته. 2_قهركه مي كنند زود آشتي مي كنند چون كينه ندارند. 3_چيزي كه مي سازند زود خراب مي كنند چون به دنيا دلبستگي ندارند. 4_با خاك بازي مي كنند چون تكبر ندارند. 5_خوراكي كه دارند زود مي خورند و براي فردا نگه نمي دارند چون آرزوهاي دراز ندارن مرد درحال تمیز کردن ماشین بود که متوجه شد پسر ۸ ساله اش بر روی ماشین خط می اندازد مرد با عصبانیت چندین مرتبه ضربات محکمی بر دست کودک زد بدون اینکه متوجه آچاری که در دستش بود شود در بیمارستان کودک انگشتانش را از دست داد کودک پرسید: «پدر انگشتانم کی رشد می کند؟» مرد نمی توانست سخنی بگوید به سمت ماشین بازگشت و شروع کرد به لگد کردن ماشین و چشمش به خراشیگی کودک خورد که نوشته بود: «دوستت دارم پدر
من تنها باران بی انتهای چشمانم را برای تو مینویسم تا شیرینی نگاهت زهر دوری را که جرعه جرعه-ناخواسته به کامم ریختی را جبران کند و برایت از لحظه ی خاطره انگیز از لحظه ی باشکوه وصال خواهم گفت لحظه ای که من در دریای اشکم؛ اشک شوقم تو را همچو مرواریدی صید میکنم تا مبادا از جلو دیدگانم دور شوی! من تنها برای تو خواهم گفت برای تو خواهم خواند و تنها نرگس چشمانم توست که افکارم را از تلاطم می رهاند از من دریغ مدار چشمانت را
هر شعر هیچ گریزگاهی نداشتی من رفتم و تو فقط گفتی بروبه.... مدتهاست که بی تابم بی تاب بازگشت وکلام آخرت.... راستی "به سلامت"بود یا" به جهنم"؟؟
گاهی دلم ازهرچه آدم است میگیرد...گاهی دلم دوکلمه حرف مهربانانه میخواهد نه به شکل "دوستت دارم" نه به شکل"بی تومیمیرم"...ساده شاید،مثل"دلتنگ نباش امیدت به خداباشد....فردا روز دیگری است زن که باشی دربارهات قضاوت میکنند, دلم برایت تنگ شده! میخواهم آنقدر اشك بریزم تا غبار فاصله از قلبم تمیز شود. ولى می ترسم...."تهران"،"ونیز" شود!!
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جایی است.
که خبر میآرند، از گل واشده دورترین بوته خاک.
به سر تپه معراج شقایق رفتند.
من باعث و بانیشم دنبال کی میگردم
تقصیر خودم بوده هرچی که سرم اومد
از هرچی که ترسیدم عینا" به سرم اومذ
تا حس منو دیدی احساس خطر کردی
تا رازمو فهمیدی دنیا رو خبر کردی
این حادثه تلخو از چشم تو میدیدم
تو روی دنیا بود من پشت تو جنگیدم
دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!
دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد . . .
زن: میخواهى من از پیشت برم؟
مرد: نه! فکرش را هم نکن
زن: منو دوست داری؟
مرد: البته!
زن: آیا تا حالا به من خیانت کردی؟
مرد: نه! چرا چنین سوالى میکنی؟
زن: منو مسافرت میبری؟
مرد: مرتب!
زن: آیا منو میزنی؟
مرد: به هیچوجه! من از این آدما نیستم !
زن: میتونم بهت اعتماد کنم؟
.
.
.
: بعد از ازدواج
متن را این دفعه از پائین به بالا بخوانید !!
گریز از یک گناه بود
هر فریاد
گریز از یک درد
و هر عشق
گریز از یک تنهایی عمیق
افسوس که تو
در بارهی لبخندت
که بیریا نثار هر احمقی کردی
دربارهی زیباییات
......که دست خودت نبوده و نیست
دربارهی تارهای مویت
که بیخیال از نگاه شکآلودهی احمقها
از روسری بیرون ریختهاند
دربارهی روحت، جسمت
دربارهی تو و زن بودنت، عشقت، همسرت
قضاوت میکنند
تو نترس و زن بمان
احمقها همیشه زیادند
نترس از تهمت دیوانههای شهر
که اگر بترسی
رفته رفته
زنِ مردنما میشوی....
Power By:
LoxBlog.Com |