@*بـــــــــــــــــهــــــــــــــــــتـــــــــــــــــرم*@

به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي

نوشته شده در یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:29 توسط shaya| |

باید فراموشت کنـــــــــــم
 چندیست تمرین مـــــــی کنم
 من می توانم ! می شود ! ، آرام تلقین می کنم
حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ….تا بعد، بهتر می شود ….
فکری برای این دلِ آرام غمگیــــــــــن مـــــی کنم
من می پذیرم رفته ای  و بر نمی گردی همین !
خود را برای درک این ، صـــــد بار تحسین می کنم
کم کم ز یادم می روی ،  این روزگار و رسم اوست !
 این جمله را با تلخی اش ، صــــــد بار تضمین میکنم.
 
البته بـــــــــــاید معترف شـــــــــــــــوم که :
 نه نه ، هرگز نمی توانم تــــــــــــــــــــو را فراموش کنم....


نوشته شده در یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:10 توسط shaya| |

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من

ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی

من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند  صبح

بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند

خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب

نوشته شده در جمعه 25 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:48 توسط shaya| |


از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست

بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست


من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز

بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست


غمدیده ترین عابر این خاک منم من

جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست


در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا

مانند کویری که در آن قافله ای نیست


می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس

در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست


شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد

هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست


نوشته شده در جمعه 25 فروردين 1391برچسب:,ساعت 13:4 توسط shaya| |

روز اول خیلی اتفاقی دیدمت...روز دوم الکی الکی چشمهام به چشمت افتاد...هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم...ماه بعد شانسی به دلم نشستی وحالا سالهاست یواشکی دوست دارم

نوشته شده در سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,ساعت 23:15 توسط shaya| |

دلم گرفته است در اوج تنهایی
ای غم چقدر برایم آشنایی!
قطره قطره میریزد اشک بر روی گونه هایم
کسی نیست تا ببیند چه غمگین است بهانه ی چشمهایم
من و تنهایی ، دوست ندارم دلم اینگونه پر از غم باشد در لحظه های بی کسی
نمیدانم چرا ، دلم اینقدر از دنیا گرفته
نمیدانم چرا بغض گلویم را گرفته
نمیدانم تا کی باید اسیر غم باشم
نمیدانم تا کی باید در انتظار محبت یکی باشم
یکی مثل او که محبتش آرزوی من است ، یکی مثل او که حرفهایش آرام بخش دل مناست ، او که اینک در کنارم نیست ، او که اینک بی قرار من نیست
او که هیچگاه منتظر من نیست ، حالا چگونه باید با این دل خسته سر کنم ، چگونه باید این لحظات سرد را بگذرانم و دلم را آرام کنم
چرا باید در حسرت یک ذره محبت باشم ، در این لحظه چرا باید به انتظار تمام شدن اشکهایم باشم
هر چه اشک میریزم ، بیشتر دلم میگیرد ، یک لحظه اشک نریزم بغض گلویم را میگیرد
پس بایدگریه کنم ، تا آرام شوم ، تا از این حال و هوای پر از غم رها شوم
دلم گرفته است در اوج تنهایی ، کسی نیست تا در این اوج تنهایی آرام کند این دل بهانه گیر را !!!

نوشته شده در شنبه 19 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:44 توسط shaya| |

 

 

 

اگر غم هاتو از یادت نبردم

 

ولیکن پا به پاهات غصه خوردم

 

اگر به قول تو هیچی نداشتم

 

واست از مهربونی کم نذاشتم

 

اگــر واسه تو دل گرمی نبودم

 

ولــــی در حد سرگرمی که بودم!!!!

 

بی انصافی نکن

 

تغیر کردی

منو از زنده بودن سیر کردی

 

نوشته شده در شنبه 19 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:33 توسط shaya| |

دست‌هایت چه نسیمی دارد

وقتی از پیرهنم می‌گذرد

مثل آن است که در وا شده است

نور گرمی به تنم می‌گذرد.

..

تشنه هوای ابری‌ام

تشنه قدم زدن کنار تو

در هوای ابری‌ام.

..

از بوسه‌ات لبریز

از خنده‌ات سرشار...

شعری به لب‌هایت بدهکارم.

..

با سینی چای می‌رسی

عطر تو شروع می‌شود

گرمای تو در من جریان می‌گیرد.

..

و دلتنگ لب‌های برفم

و دلتنگ ابری

که بر شانه‌هایت.


نوشته شده در جمعه 18 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:22 توسط shaya| |

 

وقتی تمام احسا س دلتنگی ات را با یک

 

"به من چه"

 

پاسخ میگیری...

 

"به کسی چه"

که چقدر تنهایی!



نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 11:37 توسط shaya| |

دفتر عشق

دفتر عشـــق كه بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیكه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو كار تو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیكنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاكیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریكــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خـــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقـــت بود
بشنواین التماس رو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ


نوشته شده در دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:,ساعت 11:24 توسط shaya| |

می‌نویسم، چون می‌دانم هیچ گاه نوشته‌هایم را نمی‌خوانی،

حرف نمی‌زنم، چون می‌دانم هیچ گاه حرف‌هایم را نمی‌فهمی،

نگاهت نمی‌کنم، چون تو اصلا نگاهم را نمی‌بینی، صدایت

نمی‌زنم، زیرا اشک‌های من برای تو بی‌فایده است، فقط

می‌خندم، چون تو در هر صورت می‌گویی من دیوانه‌ام

نوشته شده در یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:57 توسط shaya| |

نمي دانم تو مي داني چه رازي در نهان دارم؟

از آن اسرار نا گفته چه حرفي بر زبان دارم؟

 



نمي دانم تو مي داني نگاهت غنچه گل شد؟

براي من که با عشقت خجالت از جهان دارم

 



نمي دانم تو مي داني چرا در روزگار خود؟

به ياد با تو بودن همچناني آنچنان دارم؟



نمي دانم تو مي داني چرا برق نگاهم را؟

ز چشمانت نهان کردم و اينک در بيان دارم



نمي دانم تو مي داني که مي مانم به ياد تو؟

شب و روز و همه ساعت و تا جايي که جان دارم


نوشته شده در یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:48 توسط shaya| |

میدونی آدما بین الف تا ی قرار دارند.

بعضی ها مثل " ب " برات میمیرند،

مثل " د " دوستت دارند،

مثل " ع " عا شقت میشوند،

مثل " م " منتظر می مونند تا

یه روز مثل " ی " یارت بشن

نوشته شده در شنبه 12 فروردين 1391برچسب:,ساعت 17:30 توسط shaya| |

نوشته شده در شنبه 12 فروردين 1391برچسب:,ساعت 1:0 توسط shaya| |

 

از یه نی نی میپرسن عشق یعنی چی؟

میگه یعنی بزالی اونم از پفکت بخوله ولی فقط

توتا دونه!

 

 

نوشته شده در جمعه 11 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:44 توسط shaya| |

چون عود نبود چوب بید آوردم

روی سیه و موی سپید اوردم

خود فرمودی که نا امیدی کفر است

فرمان تو بردم و امید آوردم

نوشته شده در دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:,ساعت 23:19 توسط shaya| |

اي خدا دلگيرم ازش

اي زندگي سيرم ازت

اي زندگي ميميرم و عمرمو ميگيرم ازت

اين غصه هاي لعنتي ازخنده دورم ميكنن

اي خدا دلگيرم ازش

نوشته شده در دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:,ساعت 11:52 توسط shaya| |

فرهنگ لغات زنان :

 

۱٫ آره یعنی نه

 

۲٫ نه یعنی آره

 

۳٫ ما با ید با هم حرف بزنیم یعنی بشین فقط گوش کن

 

۴٫ هر کار دوست داری بکن یعنی بکن ولی بعد دهنت سرویسه

 

۵٫ چقد منو دوست داری ؟ یعنی یه گندی زدم می خوام بگم

 

۶٫ دو دقیقه دیگه حاضرم یعنی دو ساعت علافی !!!

 

نوشته شده در یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:15 توسط shaya| |

اصفهانیه به پسرش می گه وقتی می خوای با نامزدت بری سینما،

داخل سینما باهاش قرار بذار، تا اون پول بلیط خودش رو خودش

بده! پسره می گه: اِاِاِاِاِ، پس پول بلیط منو کی حساب کنه؟

نوشته شده در یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:39 توسط shaya| |

نوشته شده در شنبه 5 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:19 توسط shaya| |

سهم من از دوری تو چیزی جز دلتنگی به اندازه دریاها ،نگاهی تاریک همچون شب های بدون مهتاب و لحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرند نیست .پس ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا !


نوشته شده در شنبه 5 فروردين 1391برچسب:,ساعت 14:10 توسط shaya| |

 

 

[ زی ذی نامه ]

 

الهی ! به مردان درخانه ات.  به آن زن ذلیلان فرزانه ات .

 

به آنانکه در بچه داری تکند. یلان عوض کردن پوشکند .

 

به آنانکه باذوق وشوق تمام . به مادرزن خود بگویند : مامان .

 

به آنانکه  دامن رفو میکنند. زبعد رفویش اتومیکنند.

 

به آن قرمه سبزی پزان قدر . به آن مادران به ظاهرپدر .

 

الهی ! به آه دل زن ذلیل .  به آن اشک چشمان ممد سبیل !

که ما را براین عهد کن استوار! ازاین زن ذلیلی مکن برکنار.

نوشته شده در چهار شنبه 2 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:26 توسط shaya| |

سال 1391 به همه ي هم وطن هاي ايرانيم تبريك ميگم


 

 

  سال نو مبارك

نوشته شده در سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:,ساعت 8:44 توسط shaya| |


Power By: LoxBlog.Com