@*بـــــــــــــــــهــــــــــــــــــتـــــــــــــــــرم*@
کلاس ادبيات معلم گفت: ... فعل رفت را صرف کن!... رفتم ..رفتي. رفت.. ساکت ميشوم ميخندم !... ولي خنده ام تلخ ميشود،... استاد داد ميزند خوب بعد ادامه بده و من ميگويم: رفت... رفت... رفت ... و دلم شکست، غم رو دلم نشست، رفت شاديم بمرد، شور از دلم ببرد ،... رفت ..رفت ..رفت... و من ميخندم و ميگويم... خنده تلخ من از گريه غم انگيز تر است ... کارم از گريه گذشته است به آن ميخندم
نظرات شما عزیزان:
مرسی خیلی زیبا بود
دستت طلا
Power By:
LoxBlog.Com |